پيام
+
اين روزها آخرين لحظات عاشقي است براي عاشقترين زوج دنيا؛ *علي* و* فاطمه* (مي خواهي شرح عاشقانه هاي علي را اين شبها بگويم آري علي پهلوان خيبر اين شبها به پاي معشوقه اشك مي ريزد.)
شاعره
90/2/18
اي كه مرا خوانده اي،
واي دلم...
شاعره
واي از دل علي....
شاعره
علي آخرين لحظه هاي عاشقي را تنفس مي کند....
شاعره
چه سخت است که بداني معشوق را از کف خواهي داد در حاليکه دوستش ميداري بيش از همه دنيا....
شاعره
مي خواهي قسمتي از عاشقانه هاي علي را بگويم؟
شاعره
فاطمه از فراق و جداييسخن به ميان مي آورد و علي اشك مي ريزد...فاطمه مي خواهد با دشتانش اشكهاي علي را پاك كند اما.... آه دستان زخمي وكبود فاطمه رمق آن را نداردكه خود را تا صورت علي برساند
شاعره
علي اين پهلوان خيبر دستانش را به زيربازوان فاطمه مي برد تا فاطمه به مرادش برسد... انگشتان كم رمق فاظمه كه به گونه ها علي مي رسد اشكها را دانه دانه مي سترد. اشك هاي علي چون مرواريدفرو مي ريزد...آري اين پهلوان خيبر است كه چنين اشك مي ريزد در پاي معشوقه...
شاعره
آه اي خدا كدامين عاشق مي تواند خبرجدايي فراق را از زبان معشوق بشنود در حاليكه...
*مهاجر*
علي تنهاست..............................
شاعره
آري، علي اين روزها تنهاتر از هميشه است
شاعره
الواداع اي يار غريبم
شاعره
فكر نمي كنم هيچ مردي به اندازه علي (ع) عاشق همسرش بوده باشه
شاعره
پس خوب گوش كن صداي ضجه هاي علي را مي شنوي....
شاعره
علي را كه خبر مي كنند از مسجد تابه خانه بارها زمين مي خورد و بلند مي شود؛ ياللعجب اين همان پهلوان خيبر است؟!!!