پيام
+
روزگار غريبيست؛ دهقان فداكار پير شده. چوپان دروغگو عزيز شده. شنگول و منگول گرگ شدن. كبري تصميم گرفته دماغشو عمل كنه. زاغ و روباه دستشون تو يه كاس اس. حسنك گوسفنداشو ول كرده تو يه شركت آبدارچي شده. شيرين، خسرو و فرهاد رو پيچونده با دوست پسرشه. رستم اسبشو فروخته يه موتور خريده با اسفنديار مي رن كيف قاپي
پروازدل !
89/7/13
كوثرانه
:(
مرصاد
عجب روزگار غريبى
مي نوش.
بازم همشو ميشه تحمل كرد جز اينكه شنگول و منگول گرگ شدن!